خدا گفت : لیلی یک ماجراست. ماجرایی آکنده از من. ماجرایی که باید بسازیش. شیطان گفت: تنها یک اتفاق است بنشین تا بیفتد. آنها که حرف شیطان را باور کردند نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد. مجنون اما بلند شد رفت تا لیلی را بسازد. خدا گفت: لیلی درد است . درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن. شیطان گفت: آسودگی است . خیالی است خوش. خدا گفت: لیلی رفتن است. عبور است و رد شدن. شیطان گفت: ماندن است. فرو ریختن در خود. خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.
نویسنده : بهروز » ساعت 11:14 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3